معرفی وبلاگ
هر آنچه یک فیلمنامه نویس باید بداند ...*****فیلم .. پادگان جنگ نرمه ...*****
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 106974
تعداد نوشته ها : 12
تعداد نظرات : 10
Rss
طراح قالب
GraphistThem245


ايده مثل بيت ميمونه توي علم باينري و كامپيوتر يعني كوچكترين و اولين
ايده مضموني است حداكثر 5 خطي كه در آن كليت داستاني توسط نويسنده نوشته ميشود كه بسيار بسيار مهم است
چونكه خيلي جاها اول ايده رو ميخونن بعد بخشي از فيلمنامه رو

توي ايده حداكثر اسم كاركتر اول رو مينويسن
و فقط كليت و كليت و نتيجه
يك ايده حتما بايد نتيجه داشته باشد
در ايده همه چيز در زمان حال اتفاق ميافتد و به كار بردن واژهاي مثل در اين داستان و چيزهايي شبيه به آن ممنوع است
مثل در اين ايده ايده پسر بچه اي است كه بعد از مدرسه .......

اين درست است: پسر بچه اي است كه بعد از مدرسه .......

در ايده داستان به صورت خطي رخ ميدهد و نوشتن موضوعات در زمان اشتباه است
بله ايده اين است.



ايده خودش به تنهايي ميتونه يه داستان باشه تو فيلماي كوتاه يا يه داستان حتي بلند ميتونه فقط يه ايده باشه
داستان ميتونه ايده نداشته باشه ؟ شايد
يه داستان از يه ايده تشكيل نميشه ، توي يه داستان يا فيلمنامه ما ميتونيم هر لحظه يه ايده جديد داشته باشيم
ايده ميتونه نه يه داستان باشه نه يه فيلمنامه


يادمون باشه كه ايده خيلي مهمه
اگه خشت اول رو كج بزاريم تا ثريا ديوار كج ميره بالا

دسته ها : مفاهيم

فيلمنامه يك نوشته ايه كه فيلمنامه نويس مي نويسه تا يك داستان تبديل به فيلم بشه . يعني اولين مرحله از فيلم سازي فيلم نامه نويسي است نه داستان نويسي ! ...

خوب پس يكي از مهمترين افراد يك فيلم فيلمنامه نويسه .. پس كارش هم خيلي مهمه ... چون اساسه كار فيلم بر اصول يك فيلمنامه جلو ميره ...

براي اينكه شروع كنيم فيلمنامه بنويسيم بايد در ابتدا داستاني داشته باشيم .. مثلا اين داستان :

مردي 80ساله با پسر تحصيل كرده 45ساله­اش روي مبل خانه خود نشسته بودند ناگهان كلاغي كنار پنجره‌شان نشست. پدر از فرزندش پرسيد: اين چيه؟ پسر پاسخ داد: كلاغ.
پس از چند دقيقه دوباره پرسيد اين چيه؟ پسر گفت : بابا من كه همين الان بهتون گفتم: كلاغه.
بعد از مدت كوتاهي پير مرد براي سومين بار پرسيد: اين چيه؟ عصبانيت در پسرش موج ميزد و با همان حالت گفت: كلاغه كلاغ!
پدر به اتاقش رفت و با دفتر خاطراتي قديمي برگشت. صفحه­اي را باز كرد و به پسرش گفت كه آن را بخواند.
در آن صفحه اين طور نوشته شده بود:
امروز پسر كوچكم 3سال دارد. و روي مبل نشسته است هنگامي كه كلاغي روي پنجره نشست پسرم 23بار نامش را از من پرسيد و من 23بار به او گفتم كه نامش كلاغ است.
هر بار او را عاشقانه بغل مي‌كردم و به او جواب مي‌دادم و به هيچ وجه عصباني نمي‌شدم و در عوض علاقه بيشتري نسبت به او پيدا مي‌كردم

خوب اين يه داستان كوتاهه كه شما ديدين تو تلويزيون ....

بعد از اينكه يه داستان داريم .. بايد شروع كنيم به فيلمنامه ..... براي شروع به نوشتن ابتدا بايد ببينيم كه اين داستان ما چند تا لوكيشن ( مكان ) داره .... چند تا زمان داره ... يعني اينكه توي چند مكان گوناگون قراره اجرا بشه.. يا توي چند زمان گوناگون .... كه بر اساس اون تعداد سكانسها معلوم ميشه ...

خوب تو اين داستان ما يك زمان و يك مكان داريم ... بنابراين يك سكانس در اين فيلمنامه خواهيم داشت ...

حالا اين داستان :

دختري بود نابينا
كه از خودش تنفر داشت
كه از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يكنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يك لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس حجله گاه تو خواهم شد »

***
و چنين شد كه آمد آن روزي
كه يك نفر پيدا شد
كه حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي كن
ببين كه سالهاي سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است كه مرا رها نمي كند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو كرد
كه دختر اشكهايش را نبيند
و در حالي كه از او دور مي شد گفت
« پس به من قول بده كه مواظب چشمانم باشي »

حالا اين داستان .... (كه يه روز يكي به من گفت بعد گفتش خودم نوشتم الان با تعجب توي اينترنت مي بينم .. تعجب نداره .. سينما كثيفه) ....

اين داستان مي تونه هفت تا سكانس داشته باشه ... چطور؟ ... خوب اينطوري كه : دختري بود نابينا كه از خودش و از دنيا و اينا تنفر داشت در قالب يك سكانس ‌..... و با او اين چرت و پرتا رو گفته و اينا ميشه يه سكانس ... قسمت دوم و سوم ميشه قسمت ستاره دوم .. كه چنين شد آمد روزي كه اين يارو همه جا رو ديد ..... دلداده آمد ميشه چهارم ... دلداده اش هم نابينا بود و روش را اونور كرد و اينا پنجم..

خوب حالا يك چيز ديگه بگم اين وسط ... جدا از همه اينها فيلمنامه نويسي مانند هر هنر ديگه اي مي تونه يك چيزي باشه كه جديد باشه .. يعني مثلا مي تونه يه نفر حتي اين داستان را تك سكانسي بنويسه ولي اين نوعي كه من الان آموزش ميدم معمولي ترين روش فيلمنامه نويسيه تا با صنعتش آشنا بشين نه با هنرش ..

خوب اين از سكانس بندي كه اميدوارم فهميده باشين ...


مجيد آنلاين

X