مهارت فني باعث شكوفايي ميشود:
با وجود اينكه استعدادهاي داستانگويي كاملا محدود است اما كساني هستند كه ميتوانند به راحتي اين كار را انجام دهند مثلا وقتي همه دور دستگاه قهوه جمع شده ايم همه صادقانه يا با اجحراي كمي غلو شروع به داستان پردازي ميكنند و در رابطه با اتفاقات روز مره اي كه افتاده ات با يكديگر صحبت ميكنند و چون تسلط زيادي به داستان دارن د از هر داستان پرداز و داستان تعريف كني ! بهتر داستان را وا گوييه ميكنند.
فرض كنيم شما يخواهيد داستان چگونه سوار شردن بچه هاي خود به اتوبوس را تعريف كنيد
كار شما هم همچون كار چالز ديكنز عالي از آب در خواهد آمد شما نيز با آب و تاب در مورد داستان خود صحبت ميكنيد و همه را به اوج ميبريد و در صورتي كه همه دهان ياز فنجانها را به دست گرفته اند در حال تعريف داستان هستيد و پس از نقطه ي اوج ميگيوييد، همه را به ترس ، خشم ، نفرت ، خنده و ديگر چيزها ! ربط ميدهيد و اينطوري بود كه من بچه هايم را سوار اتوبوس كردم
حال فرض كنيم فرد كنار دستي بخواهد داستان تكراري خود را در رابطه با مرگ مادر خود بيان كند
همگي خسته ميشويم و از مسايل پيش پا افتاده اي كه وي تعريف ميكند خسته ميشويم
مگر اينكه بخواهد فصل جديدي از داستان خود را كه به خاطر گم شدن تابوت ادر خود باشد باز كند
آن موقع است كه همگي كاملا گوش فرا ميدهيم تا داستان منحصر به فرد دوست خود را بشنويم.
در كل داستانتگو بايد مهادت كافي رابراي تعريف داستان داشته باشد
داستان خوب، روايت مناسب:
داستان خوب يعني داستاني كه ارزش شنيده شدن را داشته باشد و شنونده يا بيننده بخواهد آنرا گوش دهد و دغدغه هاي زيادي در آن جريان داشته باشد
وظيفه ي داستان نويس اين است كه اين چيز را بيابد
نويسنده بايد به داستان عشق بورزد و بتواند و به اين موضوع اعتقاد داشته باشد كه بتواند تنها از طريق داستان صحبت خود را جلو ببرد
عشق به درام گرايش به حوادث ، مكاشفات ناگهاني ، تغييرات عظيم در داستان و شخصيتها ، عشق به حقيقت ، عشق به بشريت ، و .... بايد در نوشته ي نويسنده ديده شود به طوري كه بتواند دغدغه ي مردم را بيابد و آنرا خرج كند.
نويسنده بايد به داستان و شخصيتها و موضوع خود عشق بورزد اما اين نوع عشق ورزيدن كافي نيست
نويسنده بايد بتاند با استفاده از ادبيات و تكنيكها داستان خود را به شيوه اي كاملا رسا و عالي جلو ببرد و به انتها برساند
درست همانطور كه يك آهنگساز با جيدن نتها و شناخت سازها و اصول آهنگسازي شروع به ساخت يك قطعه ميكند
اين عمل نه عملي است مكانيكي و نه تقليدي
بلكه تسلط بر فنوني جمعي است كه به كمك آنها ميان خود و بيننده نوعي علاقه مشترك بوجود مياورد.مهارت يعني دستيابي به مجموعه ابزارهايي كه بيننده را عميقا درگير ميكند ، و در پايان به ازاي آن به بيننده تجربه اي تكان دهنده و با معنا ميدهند.در غياب مهارت بهترين كاري كه نويسنده ميتوناد بكند چنگ انداختن به دم دست ترين و فوري ترين ايده ها و ناتواني در پاسخ گفتن به پرسش هاي هولناكي از اين قبيل است :
خوب است يا به درد نميخورد؟
اگر به درد نميخورد چه بايد كرد؟
اگر ضمير آگاه و هوشيار در برابر اين پرسش ها حيران بماند سد راه ناخوآگاه ميشود.
داستان زندگي:
طي سالها همراره با دو نوع فيلمنامه ي نا موفق برخورد داشته ايم:
1_ فيلمنامه اي كه داستاني شخصي
در مكاني اداري با قهرماني آشنا ميشويم كه با يك مشكل روبروست ، او مستحق ترفيع است اما از آن محروم مانده ، با عصبانيت راهي خانه پدري خود ميشود اما در آنجا ميفهمد كه پدر پير و خرفت شده و مادر بيش از اين تاب تحمل او را ندارد، به آپارتمان خود برميگردد و با هم اتاقي متقلب و حقه بازش دعوا ميكند آنگاه سر يك قرار حاضر ميشود و طعم تلخ شكست در ارتباط را ميپذيرد
در بازگشت به محل كار در كمال تعجب ترفيع ميگيرد اما با مشكلات تازه اي مواجه ميشد وقتي به خانه ي پدري ......
حال روزمرگري را ميتوانيد در اين فيلمنامه ي يخ متوجه شويد
2_فيلمنامه اي كه يك موقعيت تضمين شده تجاري را نشان ميدهد:
جا به جا شدن چمدانها در فرودگاه باعث ميشود تا يك فروشنده ي نرم افزار صاحب چيزي شود كه تمدن را به نابودي ميكشاد اين چيزي كه تمدن را به نابودي خواهد كشاند شيي بسيار كوچكي است كه در واقع درون يك خودكار جاسازي شده است و قهرمان بيچاره ي ما ناخواسته آنرا در جيب داردو در نتيجه به هدفي براي ده تا بيست جنايتكار تبديل ميشود كه همگي دو يا سه هويت جعلي دارند و......
چنين فيلمنامه اي پر است از تعقيب و گريز و تير اندازي و فرار كه م را بر تن سيخ ميكند و ما انفجار هاي پيا پي را ميبينيم و در اين داستان كسي تير نميخورد حتي از نيم متري
اما اين داستانها داستانهايي شخصي هستند و از اقع گويي پرهيز دارند
ساختمايه هاي درونمايه اثر(1): تم(Theme)
*درونمايه(محتوي) دربردارنده ي خردمايه، يعني معني و بن انديشه اثر است. خردمايه همان فكر و انديشه اثر است.
بعد از طرح ميرسيم به سينابس كه اگه بازم بخواهم برم تو باينري يه لول بالاتره يعني ميشه كيلو بايت
سينابس اولين جايي كه شما به جزئيات ميپردازيد و مضمون صحبتهاي بين كاراكترها را مينويسيد اما فقط مزمون نه خود ديالوگ
توي اين مرحله شما يه جورايي سكانس بندي هم ميكنيد
مثلا:
روز - داخلي - اداره
محمد به ديدار مهرداد ميرود و با هم در رابطه با دزدي و قرار فردا صحبت ميكنند و مهرداد در رابطه با اينكه نميخواهد در دزدي بانك شركت كتد ميگويد و باعث دعوا بين آنها ميشود و محمد هم با تحديد به اينكه چك هاي مهرداد را به احرا ميگذارد از اداره خارج ميشود.
يك سينابس حتما بايد نتييجه داشته باشد و تك به تك سكانسهايي كه در فيلمنامه نوشته ميشود بايد در يك سينابس رعايت شود
در يك سينابس ميتوان از سكانسهاي فلش بك استفاده كرد ميتوان نقاط عطف و بحران و ... را نوشت و حتما يايد نوشت
مطالعه تطبيقي بين ادبيات داستاني(Fiction) و ادبيات نمايشي(Drama):
طرح يه مرحله جلوتر از ايده است طرح نوشته است چند صفحه اي
خيلي جاها طرح رو ميخونن فيلمنامه رو نميخونن جاهايي كه حال خوندن رو ندارن و كيلويي حساب ميكنن داستانرو
اگه ايده مثل بيت بمونه تو باينري طرح مثل بايت ميمونه تو باينري :-)
توي طرح بايد ايده رو گسترش داد اسم چندتا كاراكتر اول رو اوورد كه توي داستان نقش مهمي رو ايفا ميكنند
بايد نقاط كليدي رو هدف قرار داد و از نوشتن نقاطي كه هيچ تاثيري تو داستان ندارن جلوگيري كرد و امتنا ورزيد :-)
درسته توي يك طرح بايد در ابتدا ايده را پرورش بديم نه گسترش بديم ... چون گسترش دادن يعني كش دادن يك ايده .. مثلا شما سريال جومونگ را ببيني مي فهمي گسترش دادنش ولي سريال فرار از زندان يك ايده بوده كه پرورش داده شده ...
يك طرح بايد شروع وسط و پايان داشته ... يعني از يك جايي شروع بشه و ادامه بده تا جايي كه توي داستان پر بشه از قفلها و كليدهايي كه معلوم نيس كدوم كليد مال كدوم قفله ... و در انتها خيلي قفلها باز بشه ... مي تونه تمام قفلها باز بشه و حتي چند تا از اون قفلها بمونه تا خواننده خودش تصميم بگيره كه مثلا آخر داستان اين شخصيت مرد يا نه؟ ..
يك طرح مي تونه نقطه اوج و فرود داشته باشه ... طرحي كه نقطه اوج و فرود نداشته باشه يه طرح سرد و كسل كنندس ... نمي گم اشتباهه ... اين هم براي خودش يك ژانره ... برعكسش طرحي كه اوج و فرود زيادي داشته باشه يه طرح هيجانيه ...
نكته : هر طرحي را نميشه فيلم كرد ... يعني چي؟ .. يعني هر طرحي قابليت فيلم شدن نداره ..يا اونقدر پيچيده اس (مثل بعضي رمانها ،مثلا رمانهاي صادق هدايت ) كه هر كارگرداني نمي تونه اون را به تصوير بكشه ، يا اونقدر بار تصويري پاييني داره كه ارزش فيلم شدن نداره مثل خيلي از جكها ... پس يه طرح خوب براي فيلمنامه طرحيه كه نه زياد پيچيده باشه نه خيلي ساده
به گروهي از ايده ها كه همديگرو در رسيدن به نتيجه اي خاص ياري ميكنن يه طرح ميگن
مطالعه ادبيات داستاني(Fiction):
ادبيات داستاني شامل قصه، رومانس، رمان و داستان كوتاه و آثار وابسته به آن است. به هر روايتي كه خصلت ساختگي و ابداعي آن بر جنبه تاريخي و واقعيش غلبه كند اطلاق ميشود. ادبيات داستاني بخشي از ادبيات تخيلي است.
پيرنگ: طرح(Plot): كاركردي همانند داستان اثر دارد و نوع روابط علت و معلولي اثر را مشخص ميكند.
الف - گونه هاي ادبي(Gener) مورد مطالعه:
ب - متن(Script يا Text):
ج - ساخت مايه هاي دروني يك اثر:
عد از سكانس بندي يك فيلمنامه نوبت مي رسه به نوشتن دونه دونه سكانسها ... حالا مي رسيم به بحث اينكه يك سكانس چطوري مي نويسن ... از چي شروع مي شه و كلا خصوصيت سكانس چيه ..
اصلا سكانس چيس؟
سِكانس يك فصل از فيلمنامه است كه ميتواند از يك يا چند صحنه تشكيل شود و يك موضوع را دنبال ميكند كه با پايان يافتن آن موضوع سكانس نيز عوض ميشود.
خوب اين تعريف يك سكانس بود ...
طريقه نوشتن يك فيلمنامه ... من هرچي توي سايتها گشتم فيلمنامه درست حسابي پيدا نكردم . براي همين همون داستان دختر را ادامه ميدم ...
اينطوري ميشه:
صبح _ خارجي _ كنار دريا
دريايي است خروشان در كنار جنگل ساحلي . دختري بر روي نيمكتي نيم شكسته رو به دريا نشسته . و همانطور به دريا خيره است . بعد از مدتي پسري از راه مي رسد و در كنار دخترك مي نشيند .
دختر اومدي؟
پسر آره عزيزم.
مدتي مي گذرد و دختر و پسر با سكوت به دريا خيره اند .
دختر تو چرا پيش من مي موني؟
پسر چون دوست دارم .
دختر آخه ...
پسر آخه نداره ...
.......................
پسرك از روي نيمكت بلند شده و مي رود .
ايده مثل بيت ميمونه توي علم باينري و كامپيوتر يعني كوچكترين و اولين
ايده مضموني است حداكثر 5 خطي كه در آن كليت داستاني توسط نويسنده نوشته ميشود كه بسيار بسيار مهم است
چونكه خيلي جاها اول ايده رو ميخونن بعد بخشي از فيلمنامه رو
توي ايده حداكثر اسم كاركتر اول رو مينويسن
و فقط كليت و كليت و نتيجه
يك ايده حتما بايد نتيجه داشته باشد
در ايده همه چيز در زمان حال اتفاق ميافتد و به كار بردن واژهاي مثل در اين داستان و چيزهايي شبيه به آن ممنوع است
مثل در اين ايده ايده پسر بچه اي است كه بعد از مدرسه .......
اين درست است: پسر بچه اي است كه بعد از مدرسه .......
در ايده داستان به صورت خطي رخ ميدهد و نوشتن موضوعات در زمان اشتباه است
بله ايده اين است.
ايده خودش به تنهايي ميتونه يه داستان باشه تو فيلماي كوتاه يا يه داستان حتي بلند ميتونه فقط يه ايده باشه
داستان ميتونه ايده نداشته باشه ؟ شايد
يه داستان از يه ايده تشكيل نميشه ، توي يه داستان يا فيلمنامه ما ميتونيم هر لحظه يه ايده جديد داشته باشيم
ايده ميتونه نه يه داستان باشه نه يه فيلمنامه
يادمون باشه كه ايده خيلي مهمه
اگه خشت اول رو كج بزاريم تا ثريا ديوار كج ميره بالا